اصل حكمى

اصل حكمى در اصطلاح

اصل حكمى
اصل حكمى: اصل جارى در حكم قضيّه، مقابل اصل موضوعى. اصل حكمى اصطلاحى اصولى است كه در بخش اصول عملى ( ← اصل عملى) از آن سخن رفته است. به اصولى كه در حكم قضيّه جارى شده و حكم شرعى را اثبات و يا نفى مى‌كنند اصل حكمى گويند، در مقابل اصولى كه موضوع حكمى را اثبات و يا نفى مى‌كنند. اصولى كه در احكام جارى مى‌شوند، بسيارند مانند اصل طهارت، اصل اباحه و حليّت، اصل برائت و استصحاب ( ← اصل). براى مثال، اگر در طهارت آبى كه به حدّ كر نرسيده و حالت سابقۀ آن نيز معلوم نيست شك كنيم، اصل طهارت كه اصل حكمى است جارى و طهارت آب ثابت مى‌شود، ولى اگر حالت سابقۀ آن نجاست بوده، استصحاب ( ← استصحاب) نجاست جارى و نجاست آب مشكوك ثابت مى‌گردد. يا اگر در حليّت آب ميوه شك شود، با جريان اصل اباحه، حليّت آن ثابت مى‌شود. در صورتى كه قضيّه‌اى مجراى دو اصل حكمى و موضوعى واقع شود، تقدّم با اصل موضوعى است، مانند تقدّم استصحاب كريّت آب بر استصحاب نجاست چيزى كه با آن آب، شسته شده است(1)( ← اصل موضوعى). (1) الموسوعة الفقهية الميسّرة 503/3 و فرائد الاصول 405/3. / (فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام , ج1 , ص520)
اصل مبيّن حكم ظاهرى،پس از شك در حكم واقعى اصل حكمى،از اقسام اصول عملى و مقابل اصل موضوعى مى‌باشد و آن،اصلى است كه پس از شك در حكم واقعى، براى رفع سرگردانى مكلف و بيان حكم ظاهرى به كار مى‌رود؛ براى مثال،نمى‌دانيم در اسلام،«استعمال دخانيات»حلال است يا حرام،و چون در اين مورد،اصل موضوعى وجود ندارد،نوبت به اصل حكمى،يعنى اصالت حليت،مى‌رسد. نكته: اصل موضوعى بر اصل حكمى مقدم است،زيرا شك در حكم،مسبب از شك در موضوع مى‌باشد؛بنابراين،هرگاه اصل موضوعى جارى گرديد و موضوع روشن شد،ديگر نوبت به اصل حكمى نمى‌رسد؛همان گونه كه در اصل سببى و مسببى نيز حكم چنين است. نائينى،محمد حسين،فوائد الاصول،ج 2،ص(380-379). / (فرهنگ نامه اصول فقه , ج1 , ص208)