و دينار متوازن با همين مثقال است چنانكه جمعي كثير و جمعي غفير از اهل لغت و غيرهم به همين مطلب تصريح كردهاند و بعد از ملاحظه كلمات ايشان شكّى باقي نمىماند مرحوم مولانا مجلسى قدس سره در رساله اقدام مىفرمايد كه الدينار و المثقال الشرعي متّحدان و هذا ممّا لا شكّ فيه و طريحى در مجمع مىفرمايد قد تكرّر فى الحديث ذكر الدّينار بالكسر و هو واحد الدّنانير الذي هو مثقال من الذّهب و عن ابن الاثير ان المثقال فى العرف يطلق على الدّينار خاصة و اصله دنّار بالتشديد و بدان كه هر مثقال شرعى عبارت است از يك درهم و سه سبع درهم باين معنى كه مثقال شرعى با يك درهم و سه سبع آن متوازنند و بعبارة اخرى يك درهم هفت جزء از ده جزء مثقال است پس مثقال به سه ربع از درهم زيادتر است و درهم به سه عشر از مثقال كمتر است و بعبارة اخرى مثقال ده جزء است و درهم هفت جزء و تفاوت ميانه ده و هفت به سه است پس اگر سه را نسبت بده بدهي سه عشر مىشود و اگر نسبت به هفت بدهي سه سبع مىشود پس اگر بر درهم سه سبع درهم را بيافزايي يك مثقال مىشود و اگر سه عشر از مثقال كم كني يك درهم مىشود و بعبارة اخرى هر درهمى نصف مثقال و خمس مثقال است زيرا كه مثقال داده جزء فرض كرديم و نصف ده پنج است و خمس ده دو است پس مجموع هفت جزء مىشود و درهم را همين هفت جزء از ده جزء فرض كرده بوديم و بعبارة اخرى درهم را هفت سبع قرار داديم و چون مثقال سه سبع زيادتر است ده سبع شد و خمس ده سبع دو سبع است و نصف ده سبع پنج سبع است پس مجموع هفت سبع شد و بان درهم كامل شد چنانكه بده سبع درهم مثقال كامل مىشود و بالجمله معلوم شد كه چون خواهي دراهمى را تحويل به مثاقيل نمائي يعني بخواهي بداني كه اين دراهم چند مثقال است سه عشر از عدد آن دراهم را كم مىكنى پس هر عددي باقي ماند آن را اضافه بمثقال مىنمايي مثلا مىخواهى بداني كه ده درهم چند مثقال است سه عشر از ده درهم كه كم كردي هفت عدد باقي مىماند پس مىگويى كه ده درهم هفت مثقال است و اين است كه جمّ غفيري از علماء تصريح كردهاند كه هر ده درهمى هفت مثقال است و چون بخواهي كه بدانى كه اين مثاقيل چند درهم است سه سبع بر عدد مثاقيل مىافزايى پس هر چه حاصل شد از عدد آن عدد را اضافه بدرهم مىنمايي مثلا چون سه سبع هفت مثقال را بر او افزودي ده مىشود مىگويى كه هفت مثقال ده درهم است و از اينجا معلوم مىشود معناى آن چه بسياري از فقهاء ذكر كردهاند كه بيست مثقال طلا كه نصاب اوّل طلاست متوازن است با بيست و هشت درهم و چهار سبع درهم زيرا كه به قاعده تحويل مثقال بدرهم بايد سه سبع بيست را بر او افزود و يك سبع بيست دو عدد كامل و يك سبع از شش عدد مىشود و بعبارة اخرى دو عدد و شش سبع مىشود پس سه سبع بيست شش عدد و هيجده سبع مىشود و از هيجده سبع دو عدد كامل و چهار سبع حاصل مىشود پس مجموع هشت عدد و چهار سبع شد اين مجموع را به بيست افزودي بيست و هشت درهم و چهار سبع درهم شد و نيز معلوم شد معناى آن چه ذكر كردهاند كه دويست درهم كه نصاب اوّل نقره است صد و چهل مثقال مىشود زيرا كه به قاعده تحويل درهم بمثقال بايد سه عشر از دويست كم بشود و عشر دويست بيست است پس سه عشر آن شصت است و چون شصت از دويست كم شود صد و چهل مىماند و ايضا در حساب كه خواهي شنيد كه هر رطلى صد و سى درهم است چون بخواهي بدانى كه اين عدد از درهم چند عدد از مثقال مىشود سه عشر از صد و سى را كم كن و چون عشر صد و سى سيزده مىشود سه عشر آن سى و نه مىشود و چون سى و نه از صد و سى كم كني نود و يك مىشود پس صد و سى درهم نود و يك مثقال شرعى است و اگر به قاعده تحويل مثقال بدرهم بخواهي كه نود و يك مثقال را بداني چند درهم است سه سبع نود و يك كه سى و نه باشد بر عدد مثاقيل مىافزايى صد و سى درهم مىشود زيرا كه سبع هفتاد ده و سبع بيست و يك سه مىشود و مجموع سه سبع آن سى و نه است و بدان كه هر درهمى شش دانق است و هر دانقي بوزن هشت دانه جو وسط است كه نه بزرگ باشد و نه كوچك پس هر درهمى چهل و هشت دانه جو است كه حاصل مىشود از ضرب شش در هشت پس مثقال شصت و هشت حبه جو خواهد بود مع چهار سبع حبه شعير زيرا كه سه سبع چهل و هشت بيست مىشود با چهار سبع پس به چهل و هشت افزوده مىشود شصت و هشت مىشود مع چهار سبع و هر درهمى بحساب نخود دوازده نخود و نصف نخود و عشر نخود است پس مثقال شرعى هيجده نخود است زيرا كه چون سه سبع دوازده و نصف و عشر بر آن افزوده شود هيجده مىشود / (توضیح البیان في تسهیل الأوزان , ج1 , ص80)